۱۳۸۹ آذر ۱۸, پنجشنبه

پوست کلفت تو بازار متری چند؟

قبلا فکر می کردم پوست کلفتی چیز بدیه. یه جور لفظ شسته و رفته برای بی عاری. سیب زمینی شدن. شاید دلیلش این بود که گاهی آدمها یه جاهای اشتباهی ازش استفاده می کردن.
اما حالا می دونم معنی پوست کلفتی یعنی چی. که هر اتفاقی می افته قوی باشی. نذاری جسم و روحت زیر بار فشار درد و غم مچاله بشه. این به نظرم حتی یه جور هنره. یه نشانه ای از بلوغه. که تو یاد می گیری وقتی کاری از دستت بر نمی یاد و یا اگه می یاد اندازه وجودت باید براش هزینه بدی خونسرد باشی. که کل وجودت به یغمای غم های بیهوده نره. یعنی می دونین، گاهی
آدم برای ایستادگی هاش یه توانی می خواد که لزوما در یه مقطع زمانی ازش برخوردار نیست. چه می دونم توانه قبلا صرف چیزای مهمتری شده. خب همچین مواقعی هزینه دادن فقط شکل غم و درد رو از حالتی به حالت دیگه تغییر میده.
نمی دونم چی می شه که آدم یاد می گیره که پوست کلفت بشه. منظورم اینه که با گفتن صرف آدم پوستش کلفت نمی شه که. شاید یه سری تجربه هاست که وقتی به قول معروف همه چی رو به اینجات می رسونه درک می کنی که دیگه چیزی برای از دست دادن نداری و بالاتر از سیاهی رنگ دگر نیست. این طوری یه لایه و چه بسا چند لایه به پوستت اضافه می شه، اتفاقها هم دیگه راحت نمی تونن خراشش بدن.
  


هیچ نظری موجود نیست: