۱۳۸۹ آبان ۲۴, دوشنبه

توصیف


درس نخوانده.یعنی دیپلم دارد. پنجاه وچند ساله است. پیپ می کشد.
خانه ما که می آید وقت رفتن که می شود پیپش را چاق می کند، به زن و بچه اش می گوید آماده باشند و او زودترمی رود که پیپش را منتظر بکشد.تمام که شد می آید که یعنی برویم.
سیاهی چشمهایش بزرگ است، از آنها که بالا و پایینش می رود جایی زیر پلکها گم می شود. این چند سال اخیر دو تا گود هم افتاده روی گونه هایش. طبعا به خاطر پیپ کشیدن.
آدم بیقراری است. زنش چند سالی از خودش بزرگ تر است.
من می گویم برای شرایطی که دارد زیادی باهوش است. آدمهای شبیه به این آقا معمولا یک ویژگی مشترک دارند. آنهم این است که با اعتماد به نفس جبرانی حرف می زنند. کافی است بحث را به سیاست بکشانی. این آقا که این جوری است. چنان نظر می دهد با قاطعیت که فکر می کنی کارشناس مسایل سیاسی است. حتی یک تکیه کلمه هایی هم برای خودش دارد. یک جاهایی عمدن وسط کلمه ها پاز می کند تا حرفش خوب جا بیفتد. یک لحن خاص هم معمولا چاشنی کلامش می کند. برای من این طوری است که انگار دارد جبران می کند نرسیده هایش را. من حکم کلی نمی دهم. شاید هم اصلا این طور نباشد. اما مدتی است که هی فکر می کردم این آدم چرا یک چیزی توی وجودش به چیزهای دیگرش نمی آید

هیچ نظری موجود نیست: