۱۳۸۹ آبان ۲۳, یکشنبه

*

سرما که می خوری تنت شل و ول می شه. نفست راحت در نمی یاد. زیادی خسته ای و هی دلت می خواد آه و ناله کنی.اصلا تنت بوی سرماخوردگی می ده. من دستام، پاهام، صدام نا ندار می شن.نوجوان که بودم زیادی سرما می خوردم. خیلی هم لوس می شدم. به قول مامانم خودم رو می نداختم.مامانم می گفت مامان یه سرماخوردگی که این حرفا رو نداره. من بیشتر آه و ناله می کردم. دوست داشتم لوس باشم. اصلا من از هر موقعیتی که پیش می اومد، تو بگو یه زخم سطحی از زمین خوردن هم کوه می ساختم تا خودمو لوس کنم. سرما که می خورم صدام سریع دورگه می شه تا بیشتربه بقیه تفهیم کنه که اتفاقی افتاده.که من همون آدم قبلی نیستم. حال و حوصله ندارم. کوتاه کنید غرضتون رو.
حالا یه چند سالی می شه که دو سه باری بیشتر سرما نخوردم. وقتی حالا سرما می خورم همه اون نوستالژیا می یاد سراغم. انگار یه فرصتی می شه که خودم رو ول کنم و نخوام به بقیه جواب پس بدم که چرا. که کم حرف بشم و دلیلش سرماخوردن باشه الکی. که زود بخوابم و کسی ندونه که غصه دارم امشب.
که فین فین دماغم رو نفهمه کسی که اشک ریختم.
حالا من سرما که می خورم انگار گنج پیدا کردم. که انگار مرخصی استعلاجی می گیرم از روابط اجتماعی شلوغ.

* کالبدشکافی سرماخوردگی

هیچ نظری موجود نیست: